ماهنامه سیاسی و اجتماعی
حق ما انسان ها
نشریه مستقل
هواداران حقوق بشر
سال پنجم شماره
پنجاه هشتم – شهريور 1403/ سپتامبر 2024
ما هواداران مستقل حقوق
بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس
کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد
حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.
منشور سازمان ملل متحد مصوبه 26 ژوئن 1945
فصل چهارم – مجمع عمومی
ماده 17-1- مجمع عمومی بودجه سازمان را بررسی و تصویب خواهد کرد.
2- مخارج
سازمان برحسب سهمیه بندی مقرر از طرف مجمع عموم بر عهده اعضاء خواهد بود.
3- مجمع
عمومی هرگونه ترتیبات مالی و بودجهای را که به موسسات تخصصی منظور در ماده 57
داده شود مورد بررسی و تصویب قرار خواهد داد و بودجه اداری موسسات مذکور را به
منظور صدور توصیه به آنها بررسی خواهد نمود.
ماده 18-1- هر عضو مجمع عمومی دارای یک رای خواهد بود.
2- تصممات
مجمع عمومی در مورد مسائل مهم با اکثریت دوسوم از اعضای حاضر و رای دهنده اتخاذ
خواهد شد. موارد زیر از مسائل مهم محسوب میشود: توصیههای مربوط به حفظ صلح و
امنیت بینالمللی – انتخاب اعضای حاضر و رای دهنده اتخاذ خواهد شد. موارد زیر از
مسائل مهم محسوب میشود: توصیههای مربوط به حفظ صلح و امنیت بینالمللی – انتخاب
اعضای غیر دائم شورای امنیت – انتخاب اعضای شورای اقتصادی و اجتماعی – انتخاب
اعضای شورای قیمومت بر طبق شق ((ج)) از بند بک ماده 86 – قبول اعضای جدید در
سازمان ملل متحد – تعلیق حقوق و مزایای عضویت – اخراج اعضاء – مسائل راجع به اجرای
نظام قیمومت و مسائل مربوط به بودجه.
3- تصمیمات
راجع به سایر امور منجمله تعیین انواع مسائل دیگری که اکثریت دوسوم باید در آنها
رعایت شود با اکثریت اعضاء حاضر و رای دهنده اتخاذ خواهد گردید.
ترس
علي مسيبي
ترس واژهی لحظه است. اسرائیل از حق قانونی خود برای دفاع
استفاده کرد.
جمهوری اسلامی ایران از طریق
رئیس مهور سابق خود، احمدینژاد، حق موجودیت دولت اسرائیل را انکار کرده و اعلام
کرده بود که اسرائیل باید نابود شود.
رهبر دینی، خامنهای، در تهران مجرمان و تروریستهایی را
پناه داده است که بهطور مستند مسئولیت حمله به اسرائیل و گرفتن تعداد زیادی از
گروگانها را بر عهده داشتند.
پس از اینکه یکی از این تروریستها در تهران در یک مهمانخانه
کشته شد، احتمالاً توسط اسرائیل، رهبر دینی ارشد اسرائیل را تهدید کرد و از انتقام
صحبت کرد.
ترس از تشدید تنشها به وجود آمده و بسیاری نگران یک آتشسوزی
گسترده هستند.
انتظار میرود هزاران نفر
از مردم که هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند، جان خود را از دست بدهند، تنها به این
دلیل که یک تروریست به سزای اعمال خود رسیده است.تحریککنندگان این جهان باید حمایتهای
خود را از دست بدهند.
مردم از همه ادیان میتوانند بهخوبی با هم زندگی کنند. باید
به این موضوع خاتمه داده شود.
مسئله این نیست که عاقلتر باید تسلیم شود، بلکه مسئله این است که بیگناهان فارغ از اینکه چه کسی مقصر است، باید رنج بکشند زیرا دیکتاتورهای قدرتطلب که خود را در مکانهای امن قرار دادهاند، میخواهند جنگ را بازی کنند و دشمنان نامطلوب خود را از طریق سربازان و مزدوران خود نابود کنند.
برای این کار حتی از یک دین
سوءاستفاده میشود تا اقدامات خود را توجیه کنند.
من از همه افراد منطقی که دیگر نمیخواهند رنج بکشند میخواهم
که به خیابانها بیایند، علیه جنگ تظاهرات کنند و برای صلح تلاش کنند.
نبرد زنان ایران برای برابری
مهدى شريفى
زنان در ایران دهههاست که تحت یکی
از سرکوبگرترین حکومتهای جهان زندگی میکنند، جایی که حقوق و آزادیهای اساسی آنها
به شدت محدود شده است. در جمهوری اسلامی ایران، زنان در تقریباً تمامی جنبههای
زندگی خود با تبعیض مواجه هستند؛ از قوانین سختگیرانه پوشش گرفته تا مشارکت در
زندگی عمومی و نابرابریهای حقوقی در زمینه ازدواج، طلاق و حضانت فرزندان. یکی از
نمادهای سرکوب، قوانین اجباری حجاب است که زنان را مجبور میکند حجاب بر سر کنند.
زنانی که از این قانون سرپیچی کنند، با خطر دستگیری، جریمه و حتی مجازاتهای جسمی
روبرو میشوند. این اجبار که ریشه در کنترل مردسالارانه رژیم دارد، در تضاد با
ارزشهای خودمختاری و آزادی است که بسیاری از زنان برای آن تلاش میکنند.
اما سرکوب زنان در ایران تنها به حجاب اجباری محدود نمیشود. در بسیاری از حوزههای زندگی عمومی، زنان به شدت نابرابر هستند. در نظام حقوقی، زنان به عنوان کمتر از مردان در نظر گرفته میشوند؛ بهطور مثال، شهادت یک زن در دادگاه نیمی از ارزش شهادت یک مرد را دارد. در موارد طلاق، زنان اغلب حقوق خود بر حضانت فرزندان را از دست میدهند و در بسیاری از موارد حق تعیین سرنوشت شخصیشان را ندارند. این قوانین ناعادلانه، زنان را در جایگاهی قرار میدهد که به آنها اجازه نمیدهد به طور کامل و برابر در جامعه شرکت کنند.
زنان ایران با این وجود، هرگز دست از مبارزه برنداشتهاند.
از اعتراضات علیه حجاب اجباری تا تلاش برای اصلاح قوانین تبعیضآمیز، آنها همچنان
برای حقوق خود و به دست آوردن آزادیهایی که به طور سیستماتیک از آنها دریغ شده
است، ایستادگی میکنند. اعتراضات شجاعانه زنان در سالهای اخیر، بهویژه در جنبشهای
اجتماعی و حقوق بشری، به نماد مقاومت و قدرت تبدیل شده است. آنها به دنیا نشان میدهند
که حتی در مواجهه با سرکوب شدید، امید و آرزوی تغییر همچنان زنده است. اما مسیر
دشواری در پیش است و جامعه بینالمللی باید با حمایت بیشتر از این زنان شجاع، به
آنها کمک کند تا به حقوق و آزادیهایی که شایسته آن هستند، دست یابند.
مهسا
امینی
مینا انصاری
مهسا امینی دختری که تنها ۲۲ سال داشت. روزی موهایش را میبافد شالی سیاه و مانتویی بلند به تن میکند
و از شهرستان محل زندگیاش به سمت پایتخت ایران، تهران سفر میکند.
اگر این اولین سفرش به تهران میبود حتماً در مسیر به این میاندیشید که پایتخت چگونه جایی باید باشد؟ حتما باید جای قشنگی باشد، با خود میاندیشید که آن جا میتوانم کاخ نیاوران و گلستان را ببینم، میتوانم به موزهی ملی ایران بروم و در آنجا مرد پارتی، مرد نمکی و سنگ نبشتههای سه هزار ساله را ببینم مهسا با خود فکر میکرد پایتخت باید جای هیجان انگیزی باشد چرا که با دیدن کاخ سعدآباد و تماشای مجسمهی رضا شاه و آرش کمانگیر بهتر با تاریخ باشکوه ایران، پیش از شورش ۵۷ ، آشنا میشوم مهسا احتمالاً مانند هر دختر ایرانی دیگر باید عاشق فروغفرخزاد بوده باشد، حتماً در راه زیر لب شعرهای فروغ را زمزمه میکرد، شاید پیش خود فکر میکرد که تهران باید کمی هم ترسناک باشد، همانطور که در شبکههای اجتماعی دیده بود که زنان پایتختنشین و بقیه کلان شهرها چگونه سرکوب و تحقیر میشوند و چگونه مورد خشونت دژخیمان رژیم قرار میگیرند مهسا دچار دوگانگی شده بود.
تمام این فکرها شعری از فروغ را به یاد او آورد،
همان شعر بینظیری که به دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، متعلق بود زیر لب
زمزمه کرد و این منم زنی تنها در آستانهی فصلی سرد و در ابتدای درک هستی آلودهی
زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی نجات دهنده درگور خفته
است و خاک، خاک پذیرنده اشارتی است به آرامش مهسا فارغ از همهی دردهای زن بودن در
جامعهی مذهبی و در اجتماع سوگوار تجربههای پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت صبور، سنگین و سرگردان پیش میرفت و چگونه میشود
به آن کسی که میرود اینسان فرمان ایست داد؟
دخترک ساده و زیبای قصهی ما، هرگز به فکرش هم نرسید که تنها ساعتی بعد جانش را با وحشیگری میگیرند، به جرم زن بودن به جرم زیبا بودن صدای سوت قطار به گوش رسید و چندی بعد قطار در ایستگاه مترو شهید حقانی ایستاد و مهسا همراه با برادرش از قطار پیاده شد.
ساعت ۶ بعد از ظهر روز سه شنبه ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۱ بود. هوا هنوز روشن بود چیزی نگذشت که چند زن سیاهپوش و مردانی خشونتطلب
با حس کینهتوزی و خوی وحشیگری به او و برادرش حمله ور شده و مهسا با همراه با
ضرب و جرح ربودند اما دو ساعت بعد او دیگر نمیتوانست نفس بکشد.
نفسش را گرفته بودند، به ضرب تازیانه، دژخیمان
رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حالا دیگر جسم بیجان او بر روی تخت بیمارستان آرمیده
بود، با مرگ دست و پنجه نرم میکرد.
اما تنها دو روز دوام آورد و فروغ چشمانش برای
همیشه خاموش شد این تنها گوشهای از جنایات جمهوری اسلامی است، هر روز هزاران
مهسا، هزاران پدر و مادر و خواهر و برادر، در این مملکت، میمیرند و زنده میشوند،
اما مرگ مهسا، مرگ دیگری بود.
او با رفتننش شعلههای خشم فرو خوردهی یک ملت
را بیدار کرد، خشمی که ۴۲ سال است در گلوی مردمان تحت ظلم، خفته بود و امروز بیدار شد و این قدرت
زن ایرانی است مهسا نماد بیداری مردم ایران شد مهسا سمبل خاموش کردن آتش جهل دینی
و برچیدن حکومت دیکتاتوری مذهبی آخوندی
شد.
در یک سمت میدان، جهل، خشونت، زن ستیزی، مذهب و
دیکتاتوری است و در طرف دیگر آتش شعله ور شدهی خشم مردمی صلحطلب و آزادیخواه و
ایستادگی مردم خستگیناپذیر که در پیاحیای فرهنگ و تمدن کهنشان که همان صلح و
دوستی و آزادگی و برابری و راستی است اما همیشه نور بر تاریکی، دانش بر جهل و صلح
بر جنگ پیروز خواهد شد.
حسین رونقی کیست؟
کریم ناصری
حسین رونقی ملکی
نامی است، که سالیان است با شکنجه، زندان و اعتصاب به گوش میرسد. حسین رونقی
دانشجویی بود، که در زمینه نرمافزار کامپیوتر تحصیل میکرد.
او بعدها فعالیت خودش را با وبلاگنویسی آغاز
کرد و مسئول کمیته مبارزه با سانسور در ایران پروکسی بود، که این گروه فهرستی از
وبسایتها را برای عبور از فیلترینگ از طریق ایمیل به افراد ارسال میکرد.
او سالیان است، که در زمینه حقوقبشر و فعالیتهای
سیاسی و مدنی فعالیت دارد.
همیشه در مقابل مواضع جمهوری اسلامی ایران از
خود واکنش نشان داده و گزارشهای انتقادی زیادی را منتشر کرده است و از منتقدان
سرسخت در زمینه طرح صیانت فضای مجازی بوده و به همین دلیل است، که نام او با زندان
و حبس گره خورده است. حسین رونقی در سال ۱۳۸۸ به همراه
برادرش در منزل پدریشان بازداشت شدند.دلیل بازداشت برادر فقط به خاطر اعمال فشار
بر حسین رونقی برای گرفتن اعترافات اجباری و قبول اتهامات بوده و بعد از گذشت یک
ماه برادر او به قید وثیقه آزاد میشود.
اما آنچه که در
انتظار حسین رونقی بوده هنوز هم به پایان نرسیده است. او در آن سال به اقدام علیه
امنیت ملی و ارتباط با سازمانهای خارج از کشور متهم شد. در این مسیر حسین رونقی
چندین بار دست به اعتصاب غذا زد و در نهایت او با امضاء نکردن حکم ۱۵
سال حبس خود، تحت شکنجه شدیدی از سوی نیروهای جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و مدتی
بعد در نهایت به دلیل عدم انتقال او به بیمارستان و محروم کردن او از مرخصی
استعلاجی یک کلیه خود را از دست داد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. این کنشگر مدنی
بعد از سپری کردن سالهای زیادی در زندان برای مدتی کوتاه آزاد شد و بعد دوباره
توسط نیروهای اطلاعات بازداشت شد. اما پس از شروع اعتراضات جاری در ایران مأموران
امنیتی جهت بازداشت به خانه او حمله کردند. در آن زمان او توانست از دست مأموران
فرار کند.
اما فرار او به
معنی فرار کردن از کشور و یا پنهان کردن خود برای بازداشت شدن نبوده. او در ویدیویی
اعلام کرد که این حرکت مأموران خفتگیری بوده و نه بازداشت و اعلام کرد که در ۲۲
مهرماه به همراه وکیل خود به دادسرا مراجعه میکند و در صورت بازداشت دست به
اعتصاب غذا میزند.
اما در روز بازداشت، اتفاقی آشنا و رسم همیشگی جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد.
مأموران با ضرب
و شتم او و متوسل شدن به زور او را بازداشت و به مکان نامعلومی بردند. بعد از چند
روز بیخبری و در تماسی با خانواده خود عنوان کرد که در انفرادی نگه داشته میشود
و هر دو پای او بر اثر شکنجه شکسته شده است و همچنان در اعتصاب غذا به سر میبرد.
این فعال و کنشگر تا به امروز همچنان در اعتصاب غذا به سر میبرد و این تنها ابزاری
است که میتواند در مقابل بی عدالتی و دیکتاتوری مطلق جمهوری اسلامی ایران مقابله
کند. او از معدود فعالانی است، که در ایران مانده و در حال مبارزه برای برقراری
عدالت است و طبق گفتههای خود او، هیچگاه قصد ترک ایران را نخواهد داشت. اما
خانوادههای زندانیان سیاسی، کنشگران مدنی و فعالان حقوقبشر هم در ایران از
خشونت، بازداشت و تهدیدهای جمهوری اسلامی هیچگاه در امان نبودهاند و خانواده حسین
رونقی هم همیشه از طرف حکومت تحت فشار بودهاند.
به گفته پدر حسین
رونقی بازجوها و شکنجه گران فرزندش، او را تهدید کردند، که فرزندتان را خواهیم
کشت.
این تهدیدها به دلیل فشارهایی که از سمت خانواده
بر قوهقضائیه برای پاسخگو بودن در مقابل وضعیت فرزندانشان بوده اتفاق افتاده.
این خانواده با تحصن چندین هفتهایی خود در
مقابل دادسرای اوین خواستار رسیدگی به وضعیت خطرناک فرزندشان بودند، که در نهایت
به دلیل تحت فشار گرفتن پدر حسین رونقی او در بیمارستان به دلیل سکته قلبی بستری میشود.
جمهوری اسلامی ایران
از زمان به قدرت رسیدن، همیشه درصد خاموش کردن مخالفان خود بوده و نه درصدد برقراری
عدالت در کشور و برای سرکوب معترضان و منتقدان خود از هیچ خشونتی دریغ نمیکند و
با استفاده از شکنجه، بازداشت، زندان، اعدام، تجاوز و یا حتی به قتل رساندن
مخالفان خود در خیابانها سعی در خاموش کردن صداهایی همچون صدای حسین رونقی دارد.
اما آنچه که مسلم است حسین رونقی از منتقدان سرسخت حکومت با تمام اعمال این خشونتها
در مقابل خواستههای جمهوری اسلامی ایران سر خم نکرده است و با وجود به خطر افتادن
جان خود و خانوادهاش همچنان در حال مبارزه برای احقاق حقوق خود و تمام هموطنان
خود در کشور است و این بهایی است، که تمامی فعالین حقوقبشر و فعالین سیاسی در
دوران به قدرت رسیدن دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران پرداخت میکنند.
اعدام به وقت اذان صبح در جمهوری اسلامی
صادق فرخی
محسن شکاری یکی
از بازداشتشدگان خیزش ۱۴۰۱ ایران بود که
در ۱۷ آذر ۱۴۰۱،
پس از ۷۵ روز بازداشت،
توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. محسن شکاری ۲۳ سال داشت و
ساکن شرق تهران بود. او در ۳ مهر ۱۴۰۱ در
جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران در خیابان
ستارخان تهران بازداشت شد.
گفته شده که او
جادهای را در خیابان ستارخان مسدود کرد و یکی از نیروهای بسیجی را که برای سرکوب
اعتراضات اعزام شده بود، با قداره زخمی کرد. این بسیجی شبه نظامی در اثر ضربه چاقو
به ۱۳ بخیه در شانه
چپ خود نیاز داشت. خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضائیه ایران از اتهامات شکاری در
پی اعدامش خبر داد.
او همچنین متهم
به »اغتشاش« بود. خانواده او در حالی که حکم اجرا شد، در بیرون از زندان منتظر
اخبار جدید در مورد سرنوشت او بودند تا اعدام انجام نشود.
خبرگزاری تسنیم
که به سپاه پاسداران ایران ارتباط دارد، اعدام شکاری را تأیید کرد، اما اطلاعات دیگری
ارائه نداد. در حالی که حداقل ۴۵۹ معترض در جریان
خیزش ۱۴۰۱ ایران توسط نیروهای
حکومت کشته شدهاند، اعدام شکاری باعث شد تا او نخستین فردی باشد که به دلیل نقشش
در اعتراضات که در شهریور ۱۴۰۱ به دنبال
درگذشت مهسا امینی آغاز گردید، اعدام شود.
پس از اعدام، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بخشهایی از بازداشت و محاکمه شکاری را به صورت اصلاحشده منتشر کرد. این فیلم، شکاری را در حال قدم زدن در راهرو نشان میدهد و گزیدههایی از شهادتش را ارائه میدهد که در آن او چاقو به دست میگرفت و ظاهراً حمله را بازسازی میکرد.
مجیدرضا رهنورد،
کشتیگیر و یکی از بازداشتشدگان خیزش ۱۴۰۱ ایران بود که
در ۲۱ آذر ۱۴۰۱ به
فاصله ۲۳ روز از زمان
بازداشت، با حکم دادگاه انقلاب مشهد اعدام شد. او در جریان دادگاه بدون طی شدن تشریفات
قانونی و درحالی که از فرصت دفاع در دادگاه و حق استفاده از وکیل محروم بود، به
کشتن دو بسیجی و زخمیکردن ۴ بسیجی دیگر در
جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران در مشهد،
متهم شده بود. مجیدرضا رهنورد خالکوبی نشان شیر خورشید را بر روی یکی از دستانش
داشت، دستی که قبل از اعدام شکسته و با همین دست شکسته اعدام شد. ساعت هفت صبح به
خانوادهی مجیدرضا رهنورد زنگ زدند، بیدارشان کردند و گفتند: »برید بهشت رضا قطعه
۶۶، بچهتون رو
اعدام کردیم و خودمون خاکش کردیم.« بازداشت، بازجویی، اعترافگیری، تکمیل پرونده،
صدور کیفرخواست همگی طی چهار پنج روز انجام شده و مجیدرضا تنها ۲۳
روز بعد از بازداشت اعدام شد.
جمهوری اسلامی
با اتهامزنی به بازداشتشدگان و اعدام آنها به دنبال بازتولید ساز و کار سرکوب و
قلع و قمع جوانان معترض برای بقای نظام و پایان بخشیدن به خیزش انقلابی مردم در ایران
است. روز شنبه ۱۷ دی ماه۱۴۰۱ دو
معترض زندانی با نامهای محمد مهدی کرمی و محمد حسینی با اذان صبح در زندان کرج
اعدام شدند. این دو نفر از معترضین انقلابی بودند که در جریان گرامیداشت چهلمین
روز جانباختن حدیث نجفی شرکت کرده بودند.
در اینروز یک بسیجی
بنام روح الله عجمیان کشته شد. بازجویان محمد و مهدی را تحت شکنجههای فراوان وادار
به اعتراف اجباری کرده بودند و هر دو همه اتهامات علیه خود را رد کردند. دادگاه
انقلاب اسلامی استان البرز این دو نفر را با اتهام قتل به سرعت و طی مدت دو ماه پس
از بازداشت به اعدام محکوم و در سپیده دم هفدهم دیماه هر دو نفرشان را با اذان صبح
اعدام کرد. هیچکدام از این دو نفر طی محاکمه کوتاه و پر ابهامی که طی دوره بازداشت
خود با آن رو به رو شدند اجازه داشتن وکیل انتخابی و دسترسی به یک محاکمه عادلانه
نداشتند.
بر اساس گزارشها محمدمهدی کرمی از چهار روز قبل برای گرفتن وکیل انتخابی، دست به اعتصاب غذای خشک زده بود.
حکم اولیه این
دو از سوی دادگاهی که در استان البرز برگزار شد، در تاریخ ۱۳
آذر صادر شده بود. دادگاه ظرف ۶ روز و تنها پس
از برگزاری ۳ جلسه رأی داده
بود. اعدام، روشی که رژیم اسلامی از آن برای حذف فیزیکی مخالفانش و ایجاد رعب و
وحشت در جامعه از آن استفاده میکند، تاکنون نتوانسته هیچ تغییری در اراده پولادین
مردم بوجود بیاورد.
مردمی که علیه اعدام برخاسته اند و فرهنگ آتش زدن طناب دار را برسر مزار عزیزانشان جاری می کنند، معلوم است که خواهان صلح و آرامش و امنیت هستند و برآنند که بعد از جمهوری اسلامی باید اعدام بعنوان آدکشی دولتی و شیوه حذف فیزیکی مخالفان سیاسی باید لغو شود.
احکام اعدام، شکنجه زندانیان و گرفتن اعتراف
اجباری طرح و سیاستی شکست خورده و منفور است.
بیشتر مردم ایران
مخالف هر نوع شکنجه جسمی و روانی هستند که علیه زندانیان بکار گرفته شود و حق و
حقوق زندانی و داشتن وکیل را حق اولیه زندانی میدانند.
رژیم اسلامی تصور خام و این توهم را دارد که با
دستگیری و سرکوب گسترده معترضین میتواند با خیال راحت دست به قتل عام زندانیان سیاسی
بزند و دهه شصت و خاورانهای دیگری را خلق کند.اما کور خوانده است، مردم جوابشان
را در همین هفته با برگزاری اعتراضات فراوانی در نقاط مختلف ایران و از جمله راهپیمایی
به طرف زندان رجاییشهر برای جلوگیری از اعدام محمد بروغنی و محمد قبادلو ادامه
دادند و موفق شدند با وحدت و اتحادشان موقتاً جلوی اجرای اعدام محمد بروغنی را بگیرند.
رژیم اسلامی از ابتدا تا امروز با همین روشها آدم کشته و هر روز از تریبونها
شعار اعدام کنید سر میدهند. هدف رژیم اسلامی از بازداشتهای گسترده و شکنجه و
صدور زندانهای طویل المدت و احکام زندان، توقف و مهار چرخه اعتراضات انقلابی و
سرنگونیطلبانه است. اما با این سیاست فقط اوضاع را طوفانی تر و عزم مردم را برای انتقام و
سرنگونی قویتر میکند.
ملیتاریزه کردن
شهرها، مستقر کردن نیروهای تروریست نظامی، مانور دادن وحوش سپاهی، اجرای نمایش
قدرت با زور اسلحه و دستگیری مردمی که چیزی بجز جانشان را برای از دست دادن ندارند
و راهی جز ادامه مبارزه ندارند، نشانه ترس و تزلزل رژیم در برابر اراده انقلابی
مردمی است که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی هستند.
نسل امروز زنان و مردان ایرانی به درست راه تغییر را در سیاست و عمل انقلابی یافتهاند.
این مردم آزادی
و برابری و زندگی میخواهند، شاه و ولی نمیخواهند و علیه نظام ستمگرند.
به همین دلیل
شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر را در هر کوی و برزن فریاد میزنند.
آزادی در ایران
تنها با پیروزی کمونیسم و طبقه کارگر و استقرار یک جمهوری سوسیالیستی ممکن است و
مردم انقلابی چه برای رهائی زن و چه برای برخورداری از یک زندگی مرفه و خوشبخت و
آزاد باید از روی جنازه سرمایهداری رد شوند.
مردمی که علیه
اعدام برخاسته اند و فرهنگ آتش زدن طناب دار را برسر مزار عزیزانشان جاری می کنند،
معلوم است که خواهان صلح و آرامش و امنیت هستند و برآنند که بعد از جمهوری اسلامی
باید اعدام بعنوان آدکشی دولتی و شیوه حذف فیزیکی مخالفان سیاسی باید لغو شود.
کولبران
لیلا ابوطالبی
کردستان ایران یا به عبارتی دیگر مناطق کُردنشین ایران که
عبارت است از استانهای کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه، ایلام و خراسان شمالی
و قسمتهایی از خراسان جنوبی را در بر میگیرد، بخش مهمی از مرزهای ایران با
کشورهای همسایه از قبیل ترکیه و عراق را تشکیل میدهد از اهمیت استراتژیک خاص
برخوردار است.
از لحاظ اقتصادی و منابع زیرزمینی نیز کردستان ایران بخش قابل توجهی از ایران کنونی تشکیل میدهد، کردستان از نظر ذخایر معدنی بسیار غنی است و ذخایر طلای کشور و معادن بزرگ آهن و آلومینیوم و… دراین منطقه وجود دارد، علاوه بر این منابع و معادن، استانهای ایلام و کرمانشاه دارای ذخایر عظیم نفت و گاز هستند، علاوه بر آن وجود منابع کافی آب در کردستان ایران باعث گردیده است تا مناطقی زیبا و طبیعتی چشمگیر و با قابلیت فراوان برای جذب گردشگر در این منطقه وجود داشته باشد.
کُردستان ایران یکی از فقیرنشینترین
مناطق ایران به شمار میرود، حال آنکه پس از وضع تحریمها بر ایران به دلیل مسائل
هستهای مراکز صنعتی زیادی در این مناطق تعطیل گردیده است گزارشات حاکی از این میباشند
که بیش از ٧٠درصد از واحدهای تولیدی و صنعتی استانهای ارومیه، کردستان و کرمانشاه
بر اثر نبود سرمایەگذاری به دلیل تحریمهای اقتصادی با تعطیلی مواجه شدەاند و این
نیز باعث افزایش صدها هزار نفری جمعیت بیکار این استانها شدە است.
تعطیلی این مراکز صنعتی خود عامل مضاعفی است که بر میزان بیکاری
در مناطق کردنشین ایران افزوده شده است که به درستی میتوان بیکاری را در بین
جوانان اشاره نمود که در بین تحصیلکردگان که قسمت اعم جمعیت جوان کردستان ایران
را تشکیل میدهد، بیشتر میباشد.
نبود کار و منبع درآمد، نابرابری در اشتغال و استخدام و وجود نگاه و مسائل امنیتی به کُردستان و کُردها و نیز به تاراج رفتن منابع زیرزمینی و ذخایر آن سبب شده است تا بخش اعظمی از نیروی کار کردها به سوی قاچاق و امرار معاش از این راه، سوق داده شود.
بخشی از این نیروی کار ناچار به کولبری میباشد که یکی از
سختترین شیوههای امرار معاش هم از لحاظ فیزیکی و هم از لحاظ روحی و روانی میباشد
که این هزینه گزاف جسمی و روانی برای نیروی کار جوان تحصیل کرده بسی گزافتر از دیگران
است. یکی از عاملهای اصلی گسترش پدیدهی کولبری، کمبود فرصتهای شغلی، عدم توجه
به سرمایهگذاری حکومتی در کردستان و تعریف ناصحیح از اقتصاد مرزی است که باعث
هجوم افراد جویای کار به سوی شغل پرمخاطرهی کولبری در مرزها شده است. فارغ از
وجود مشکلات فیزیکی و روانی و نیز دستمزد ناچیز آن و نیز مبارزه با سردی هوا و گاه
مرگ بر اثر کولاک و بوران و بهمن، یکی از مشکلات فراراه این مردمان، تیراندازی
قانونی ماموران حکومتی و کشتار روزمره آنان و تاراج کالاهایشان است که گاه تنها در
قبال اخذ دستمزد، برای صاحبان کالا آنرا حمل مینمایند، نیروهای نظامی به ویژه نیروهای
انتظامی حکومت اسلامی ایران به بهانه مبارزه با قاچاق کالا بدون علامت دادن و در
نظر گرفتن شرطهای تیراندازی، کولبران مرزی را هدف تیراندازی قرار میدهند. مرگ و
کشتار این افراد که خود امری قانونی است، بخش اعظمی از اخبار روز رسانهها و به ویژه
رسانههای کُردزبان را تشکیل میدهد. این ها بیانگر وجود نوعی از کشتار قانونی
شهروندان کرد در ایران میباشد، مرگی که تنها با جان دادن کولبر پایان نمییابد و
تبعات آن همسر و فرزندان این کولبران را بیش از پیش در دامان مشکلات معیشتی و روانی،
فرو میبرد که تنها تصور آن خود رمانی تراژدیک و فاجعهای انسانی میباشد که هر
روزه در این جامعه روی میدهد و تکرار میگردد.
این مهم میطلبد تا مدافعان حقوق بشر در ایرن و کُردستان
بدون تبعیض و تنها با نگاهی انسانی درصدد افشای آمار آنها و نیز مبارزه با آن برآیند
و کمپینهایی در این راستا راهاندازی شود و نهادهای بینالمللی بیش از پیش با آن
آشنا و درصدد کم کردن و یا از میان برداشتن آن از طریق فشار بر جمهوری اسلامی،
بواسطه اهرمهای فشار موجود، برآیند تا بیش از این شاهد کشتارهای قانونی از سوی
حکومت کنونی ایران نباشیم. این مهم ارادهای سراسری و بدون تبعیض را خواستار است
که تنها از عهده وجدانهای بیدار بر میآید.
شکنجه سفید
قندیل دادخواه
شکنجه سفید یا White
torture نوعی شکنجه
روان شناختی مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله کردن شخص است. شکنجه سفید سبب تخریب هویت
شخصی شکنجه شونده میشود. در ایران منظور از شکنجه سفید بیشتر شکنجهای است که شاید
از لحاظ جسمی، آسیبی به جسم متهم وارد نشود؛ یعنی طوری شکنجهاش نکنند که بدنش
مجروح شود؛ اما روح و روان متهم تحت تأثیر و تحت فشار قرار میگیرد. مکان نگهداری
متهم در این نوع شکنجه، سلول انفرادی است و در خلعی که زندانی در آن خلأ قرار میگیرد،
برای چندین ماه دور از خانواده، بدون دسترسی به وکیل، تلفن، روزنامه، کتاب یا دیگر
زندانیان، در آن سلول انفرادی کوچک، تحت فشار و بازجویی قرار میگیرد. تمام این
مسائل، یک شکنجه روحی و روانی اعمال میکند .
اما شکنجه سفید چگونه عمل میکند؟ انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. زمانی که شما تمام روابط عاطفی و اجتماعی را از ایشان بگیرید، ضربه شدیدی میخورند. شکنجه سفید مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله نگه داشتن شخص است. فرد مربوطه اکثر اوقات به طور غیره منتظره دستگیر شده، چشم بسته از دالانها یا مسیرهای پیچ در پیچ به یک سلول انفرادی برده میشود، این همراه است با بازجوییهای طولانی با روش سوالهای مکرر، تکراری، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، خشونت همراه با کم خوابیهای بیش از اندازه.
بازداشت شده اغلب جزء بازجوی خود فرد دیگری را
نمیبینند. بازجو در اکثر موارد در مورد بازداشت شده اطلاعات گستردهای دارد، با این
حال تمام سعی خود را میکند تا هر چه بیشتر از زبان خود او در مورد روحیــه و ویژگیهای
شخصیتیاش آگاهتر شود.
زیرا هر چقدر شناخت فرد بازجو از
بازداشت شده کاملتر باشد او میتواند خیلی مشخصتر روی زندانی کار کند.
بازجو به مرور از آن نکته ها
استفاده و سعی میکند او را به شیوههای مختلف شدیداً تحقیر و بیاعتماد به گذشته
خود سازد یعنی میتوان گفت که هدف اصلی این نوع بازجوییها در مرحله اول تسریع
شکستن ارزشهای زندانی توسط تضعیف اراده وی است.
مبنای رفتار بازجو در شکنجه سفید بر پایه برخوردهای متضاد با فرد زندانی است. در این روش بازجو در نقش دوست و دشمن ظاهر میشود. با اطلاعات دقیقی که در مراحل قبلی از شخصیت بازداشت شده به دست آورده، بازجو میتواند ساعتها با سؤالهای تکراری، خسته کننده، در مورد یک موضوع یا نکته خاص، بازداشت شده را تحت فشار قرار دهد. فشارروحی دیگری که به زندانی وارد میشود توسط اطلاعات غلطی است که بازجو به شخص میدهد. اینکه مثلاً از وضعیت جسمی بد خانوادهاش میگوید و یا اینکه آنها رو بازداشت یا به گروگان گرفتهاند ،که قطعاً تمام اینها کذب محض است، از باورها و احساسات مذهبی این افراد به طور بیشرمـانـهای سوءاستفاده میکنند، یا بحث غیرت و غرور مردانگی. مثلاً مواردی از مردان بوده که آنها را با آزار جنسی خواهر یا زن یا دخترشان تهدید کرده بودند. آنها را اینگونه شکسته بودند. هدف اصلی بازجو از شکنجه سفید، تخریب فردی شخص زندانی و نهایتاً همانند سازیاش است . بدین ترتیب میتوان هر اعترافی را از فرد بازداشت شده گرفت. او را مقابل دوربین گذاشت و یا دادگاههای نمایشی برپا نمود. در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه یک فرد میتواند در برابر شکنجه سفید مقابله کند؟ راستش دیر یا زود هر انسان را میتوان شکست! این حرف تلخ است اما واقعیت دارد. البته هر چقدر راجع به جزییات این شکنجه صحبت شود انسان میداند که چه در انتظارش هست و خوب تا حدی خود را آماده میسازد . یکی از مشکلات اساسی زندانی آزاده شده صحنههای دلخراشی است که به صورت Flashback بطور متداوم به سراغ او میآید. از دید علم روانشناسی تجربه ناگوار این مسئله بیشترین تأثیر منفی و ماندگارترین ناهنجاری روحی را برای انسان به بار میآورند و با وجود معالجات روانشناسی اما تعدادی از آنها با دیدن تصاویر جدید شکنجه مجدداً دچار مشکل شدهاند و کابوس میبینند . پس میبینیم که حتی زمانی که روان درمانی فرد قربانی تمام شده، با دیدن تصاویر مشابه به آنچه که کشیده است، دوباره دچار بحران روحی میشود.
این بسیار دردآور است. نکتـهای که
پس از آزادی این افراد مهم است، فضایی است که از آن پس در آن قرار میگیرند. فقط
درک افراد نزدیک از شرایط روحی آنها کافی نیست، بلکه درک جامعه هم از موقعیت بسیار
دشوار آنان در زندان، حائز اهمیت میباشد. ما میگوییم که حیثیت از دست رفته آنها
باید به آنها بازگردانده شود. و این وظیفه هر انسان با وجدان است که نگذارد آن
افراد دچار بحران شخصیتی جبران ناپذیر شوند. آنها نباید دچار حس تنفر از خود شوند بلکه
باید آنها را با آغوشی باز پذیرفت. شکنجه سفید نقض اعلامیه حقوق بشر است: ماده ۵ هیچکس نمیبایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت
مجازات غیر انسانی یا رفتاری قرار گیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.
اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو: هدف۳- تضمین زندگی توأم با سلامت و ترویج رفاه برای همه. هدف۱۶: ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به
عدالت برای همه.
نقض آزادی
بیان در جمهوری اسلامی
سپهر رضایی شایان
آزادی بیان معیاری اساسی برای هر نوع جامعه دموکراتیک است.
نقض این آزادی همواره میتواند به نابودی سایر موازین حقوقی بشریت منجر گردد، چرا
که عدم رعایت آن به معنی عدم امکان دفاع از حق تحت ستم واقع است، اما حصول چنین حقی
نیز به صورت تام و تمام دارای پیچیدگیهای خاص خود در مناسبات کنونی است که در آن
از سویی آزادی بیان را وضع نموده و از طرف دیگر امکان انتشار اطلاعات و صداهای
گوناگون را محدود به قشر و طبقه ای خاص مینماید.
«بیان» در مفهوم عام شامل بیآنهای زبانی و غیر زبانی (مانند بیان
تصویری یا اشارهای)، نوشتاری و غیر نوشتاری میشود و وجود آزادی در امر بیان عقاید
و نظرات هر چند غیر قابل کنترل میباشد، اما به یک معنی، این سرکوب پس از بیان
است که میتواند آنرا محدود نماید، به یک معنی آزادی بیان هرچند در بسیاری از
جوامع امکانپذیر است، اما این عدم وجود آزادی و نتایج پس از بیان است که حق آزادی
بیان را نقض میکند.
امروزه آزادی بیان به صورت گستردهای یکی از حقوق بشر تلقّی
میشود؛ بدین معنی که انسآنها «بخاطر انسان بودنشان» حق آزادی بیان دارند.
به صورت تاریخی مفهوم حقوق بشر ریشه در مفهوم «حقوق طبیعی» دارد که خود تکامل یافته مفهوم «قوانین طبیعی» است. اما مسئله آزادی عقیده و بیان در جمهوری اسلامی، ابعاد مختلف دارد.
یکی
جوانب سیاسی موضوع این است، که حکومت ها چه نوع برخوردی با ملت خود دارند. دیگری،
مسائل مربوط به اساسات کشور است.
ریشه مشکل، در اساس جمهوری
اسلامی و در مناسبات و موقعیت متزلزل حاکمیت است که در قانون اساسی آن انعکاس یافته
و بیان انسانی را با دو مفهوم محدود میسازد. یکی از این دو مفهوم «موازین اسلامی»
است و دیگری، «اساس جمهوری اسلامی».
و این دو مفهوم، در ارتباط با اصل «ولایت فقیه» مطرح میشوند.
یعنی در این نظام هم حقوق الهی مطرح است و هم حقوق بشر. ولی نمایندگان مردم، چه در
پارلمان و چه خود رئیس جمهور حقوق بسیار کمتری نسبت به ولی فقیه دارند، که این
مرجع نیز مشروعیتش، آسمانی است.
به همین دلیل نه تنها حقوق
این دو گروه مسئولین قابل مقایسه نیست بلکه همچنان، هیچ نماینده مجلس حق ندارد
صحبتی بکند که سوژهاش ولی فقیه باشد.
و همه، حتی رئیس جمهور، باید
بدون انقیاد از او با اطاعت بکنند. در قانون مطبوعات ایران، یکی حقوق مطبوعات است
و یکی هم حدود مطبوعات. در بخش حقوق، این قانون به خبرنگاران حق وارد شدن در مسایل
مختلف زندگی را میدهد، ولی در بخش حدود، که «نبایدها» را به خبرنگاران میگوید،
خط قرمز ها آنچنان پهن هستند که آن حقوقی را که در قانون آمدهاند، تحت شعاع خود
قرار میدهند.
برای مثال میبینیم در ماده شش، که به خبرنگاران حق انتقاد
از مسئولین سیاسی را میدهد، چند خط بعد، توسط محدودیتهای خود این قانون دوباره
منتفی میشود. در ایران سرکوب خبرنگاران قانونی است، یعنی قانون، از طرفی امکان بیان
نظرات و اخبار را در خود داشته اما در عین حال و به صورت رسمی به مسئولین ارگان های
سرکوب یعنی پلیس و نیز پلیس امنیت اجازه سرکوب را میدهد.
قانون در ایران عملا ضد آزادی مطبوعات است و با بسیاری از
نرمهای بینالمللی در این مورد، مغایرت دارد.
میبینیم که آمارهای داده
شده هم مهر تأییدی بر این موارد میزند، به طوری که سازمان گزارشگران بدون مرز،
برای دهمین بار متوالی گزارشی سالانه از وضعیت آزادی بیان در سال ۲۰۱۱ را منتشر کرد. در این لیست وضعیت
آزادی بیان در ۱۷۸ کشور جهان در فاصله زمانی اول دسامبر ۲۰۱۰ تا پایان نوامبر ۲۰۱۱ منعکس و کارنامه کشورها سنجیده
شده است.
در سال ۲۰۱۱ در کشورهای گوناگون جهان عده بیشماری از خبرنگاران و روزنامهنویسان به زندان افتادند، ربوده شدند یا مورد شتم و ضرب قرار گرفتند.
رژیمهای غیردموکراتیک که
به کنترل زندگی شهروندان گرایش دارند، عموماً نظارت بر رسانههای جمعی را از «حقوق
بدیهی» خود میدانند.
برای بسیاری از حکومتها خشونت علیه رسانههای جمعی به امری
عادی بدل شده است. در کشورهای مکزیک (مقام ۱۴۹)، هندوراس (مقام ۱۳۵) و پاکستان (مقام ۱۵۱) کارکنان رسانههای جمعی در معرض
انواع فشارها و تعدیات هستند. در پاکستان برای دومین سال پیاپی بیشترین تعداد
روزنامهنگاران به قتل رسیدند. در سومالی (مقام ۱۶۴) وضعیت روزنامهنگاران از ۲۰ سال پیش همچنان وخیم است. جمهوری
اسلامی ایران با تعقیب و دستگیری روزنامهنگاران در مقام ۱۷۵ قرار گرفته است، یعنی چهارمین
کشور از پایین جدول. در عراق نیز قتل چند روزنامهنگار وضعیت این کشور را ۲۲ درجه پایین آورد و به پله ۱۵۲ رساند.(البته نباید فراموش کرد که
در برخی از کشورهای همپیمان ناتو، همچون عربستان سعودی و امارات متحده عربی و نیز
قطر و کویت، اساساً کسی جرأت انتقاد را به خود نمیدهد که حال سر از زندان درآورد)
در ایران قوانین و دستورالعملهایی چون مواد ۵۱۳ و ۵۱۴ قانون مجازات اسلامی باعث تحمیل
مجازات در حوزه بیان آزادانه افکار میشود، همچنین ابهامات مربوط به قوانین امنیتی
چون مواد ۵۱۰،۶۱۰ و ۶۱۸ قانون مجازات اسلامی محدودیتهایی
در زمینه برخورداری از حق برگزاری تجمعات و گردهماییهای مسالمتآمیز ایجاد میکند.
ماجرای فوت هوادار
ملوان در بازی با سپاهان چیست؟
منصور خانی
متاسفانه یکی از هواداران دو آتشه ملوان را از دست دادیم.
واقعا در ایران فقط چنین چیزهایی را میشود دید چون هر جای دنیا باشد بازی را نگه
میدارند. در اینجا یکی میگفت مُرده یکی میگفت خوب است!در جریان بازی سپاهان و
ملوان از سری بازیهای لیگ برتر فوتبال کشورمان متاسفانه یک حادثه تلخ رخ داد و یکی
از تماشاگران ملوان روی سکوها به دلیل هیجان زیاد دچار سکته قلبی شد و جانش را از
دست داد.حین بازی و پس از پایان مسابقه سرمربی ملوان و ناظر بازی به دلیل اتفاق رخ
داده با یکدیگر جدال لفظی داشتند.سهیل فداکار یکی از بازیکنان نیمکتنشین ملوان میگوید:متاسفانه
یکی از هواداران دو آتشه ملوان را از دست دادیم. واقعا در ایران فقط چنین چیزهایی
را میشود دید چون هر جای دنیا باشد بازی را نگه میدارند. در اینجا یکی میگفت
مُرده یکی میگفت خوب است! اصلا نمیدانم چی
بگویم.دقیقه ۲۰ یا ۲۵ بود که روی نیمکت بودیم و سکوی
هواداران ملوان کنار نیمکت ما بود.دیدیم فریاد میزنند آمبولانس بیاورید یک نفر
سکته کرده متاسفانه ماموران در را باز نمیکردند و انگار اتفاقی رخ نداده است و
بعد منتظر دستور یکی بودند تا در را باز کردند. از جلوی من برانکارد رد شد و خودم
هوادار را دیدم و حالم خیلی بد شد. با هزار تا دعوا و بحث با برانکارد بیرونش
آوردند و با آمبولانس او را بردند. باید بازی لغو میشد. تمام بازیکنان درون زمین
هم متوجه شدند که بازی برای این موضوع متوقف شده است.چرا نباید بازی را کنسل میکردند؟تمام
ذهنها رفت به آن سمت. جان انسان از همهچیز مهمتر است.مگر نباید دوتا آمبولانس
در زمین باشد؟یکی که هوادار ما را خارج کرد اگر خدای نکرده دو بازیکن مصدوم میشدباکدامآمبولانس
میخواستند آنها را
به بیمارستان برسانند؟فکر کنم ۴، ۵ دقیقه طول کشید! کسی که ایست قلبی
میکند باید همان لحظه بالای سرش برسند. هیچی نبود! دکتر تیم ما با دست سینه او
را فشار میداد تا قلبش برگردد مگر چنین چیزی میشود؟ اصلا پزشک استادیوم یا دو
دستگاه کجا بود؟ دکتر ما باید برود سر او تا احیایش کند؟ مگر چنین چیزی میشود؟اینها همه صحبت است! کدام قانون؟ ما
که چیزی ندیدیم. خدای نکرده برای بازیکنی اتفاق رخ بدهد با دست میخواهند قلبش را
احیا کنند؟ ما فوتبال بازی میکنیم تا مردم شاد شوند اما وقتی مردم میآیند و این
اتفاق رخ میدهد به چه دلیل باید بازی کنیم؟ با ۶۳ سال سن 10 ساعت راه از انزلی به
اصفهان آمد به عشق این تیم خب ما هم باید ارزش قائل شویم برای این هواداران. کی
به اینها هزار تومان پول میدهد که این همه راه را بیایند؟هیچ کس! اینها تمام عشق
و زندگیشان ملوان است. نباید جانشان را از دست دهند که! بعد آقای رفعتی میگوید
نباید بازی را لغو میکردیم. نخیر! باید لغو میکردید.دقیقه ۶۰ میشنیدم تماشاگران فحش میدادند
و میگفت شما این را کشتید او مُرد! من دقیقه ۷۰ که میخواستم وارد زمین شوم اصلا
مغزم کار نمیکرد و حالم خوب نبود. فکرم پیش آن مرحوم بود و انگار در زمین نبودم!
فقط در ایران اینطور است! من جلوی سکوی
هواداران داشتم گرم میکردم و دقیقه ۷۰ یا ۷۱ وارد زمین شدم. من اصلا نفهمیدم
چطور پنالتی شده است چون درگیر سکو بودیم.هواداران فریاد میزدند «مُرد، مُرد، …»
هواداران به آقا مازیار گفتند او مُرده اما رفعتی گفت زنده است. دقیقه ۶۵ تماشاگران خبر دادند که پسر او در
بیمارستان است و خبر داده تمام کرده است. ته این فوتبال چی میخواهد شود؟ما پارس
ال آنها را بردیم یا آنها بردند خب که چی؟ جان انسان خیلی مهم است. نیروی انتظامی
آنها میگفت دارید جو میدهید که آقای زارع با او بحث کرد. چه جوی دادیم؟ الان جواب
خانواده او را کی میدهد؟ از جان یک انسان بالاتر داریم؟ مگر در لالیگا این اتفاق
رخ نداد و بازی را نگه نداشتند؟ حالا اگر دوتا بازیکن سر به سر میشدند و فقط یک
در آمبولانس باقی مانده بود چی کار باید میکردند باید سر به سر در آمبولانس میگذاشتند؟ناظر
باید تا ورود یک آمبولانس دیگر بازی را نگه میداشت و بازیکنان هم کمی روحیه آرام
میگرفتند. پسر مرحوم از بیمارستان گفته بود او فوت شده اما رفعتی میگفت نمُرده بازی
باید ادامه پیدا
کند!
موسسین و هیئت تحریریه:
مدیر مسئول:
حمید رضائی آذریانی
سردبیر:
علی مسیبی
تماس با ما:
حمید رضائی آذریانی
Tel.: +49 1781476984
Email: Hamidaria2019@gmail.com
Website: https://hoghoghebaschar.blogspot.com/
Tel.: +49 17643435323
Email mosayebiali5@gmail.com
Website: https://hoghoghebaschar.blogspot.com/
آدرس پستی:
Haus-Knipp-Straße .35
47139 Duisburg
Deutschland
یادآوری:
- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی
تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می
باشد.
- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و
گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ
محدودیتی آزاد می داند.
-مسئولیت هر اثری و مقاله بر عهده نویسنده آن
اثر است و حق ما انسان ها صرفاً ناشر افکار میباشد.
حق ما انسان ها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر