دو روز پیش بود که مدیر عامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران آماری فاجعه بار را اعلام کرد که چون پتکی بر سر فعالان حقوق کودکان و خصوصا دغدغه مندان کودکان کار و خیابان کوبانده شد. «رضا قدیمی» در یک رقم حیرت انگیز اذعان کرد که ۹۰ درصد کودکان کار و خیابان مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند. هنگامی که خبرنگار از او درباره صحت این رقم می پرسد او بر درستی این آمار تاکید می کند و در توضیح بیشتر می گوید:«متوجه شدیم عمو یا دایی این کودکان، بچههای فامیل را جمع میکند، صبح تا ظهر تکدیگری میکنند و بعدازظهر به آنها تعرض میکنند. اینها مستند است.» او از جمع آوری و جذب کودکان کار و خیابان به مراکز پذیرش این کودکان می گوید و ادامه می دهد:«متاسفانه از ٤٠٠ تایی که مددکاران بهزیستی با آنها صحبت کردهاند، به نزدیک به ٩٠ درصدشان تعرض شده است.»
نهادهای مدنی، مراکز رسمی را متهم می کنند که از ارائه آمار دقیق کودکان کار خودداری می کنند
جدای از آمار تکان دهنده ای که مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران اعلام کرده است، پیش از این نیز آمارهای دیگری در این باره ارائه شده بود که راوی وضعیت اسفناک کودکان کار بود. چنان که «ابراهیم غفاری» – معاون وقت اجتماعی سازمان بهزیستی – دو سال پیش اعلام کرده بود که بر اساس مطالعات در شهر تهران، ۲۱ درصد از کودکان خیابانی این شهر تجربه «رابطه جنسی» داشته اند. پرپیداست که برای یک کودک خیابانی، رابطه جنسی با رضایت و اختیار صورت نمی گیرد و مفهوم رابطه جنسی در چنین آماری، به ظن بسیار قوی به آزار و تجاوز جنسی اشاره دارد.
شاید یک پرسش این باشد که چرا این اندازه آمار تجاوز جنسی در میان کودکان کار بالاست؟ جدای از همزیستی اجباری این کودکان با افراد عموما نامطلوب و بزهکار، یک علت این امر، بالابودن آمار کودکان کار و خیابان است.اگرچه بعضا منابع رسمی سعی می کنند تعداد کودکان کار در ایران را پایین نشان دهند اما اخیرا «ناهید تاج الدین» – نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی – رسما اذعان کرد که در ایران بین سه تا هفت میلیون کودک کار وجود دارد. فاصله زیادی که بین دو عدد تخمینی خانم تاج الدین وجود دارد، خود نشان از وجود یک بحران در زمینه آمار کودکان کار است. خود خانم تاج الدین فقدان آمار دقیق را به علت «عدم ثبت هویتی» کودکان کار می داند. البته اگر آمار مورداشاره این نماینده مجلس شورای اسلامی را در کنار ادعای چندسال پیش یکی از مسئولان نهاد مدنی «جمعیت دفاع از کودک کار و خیابان» قرار دهیم که گفته بود ایران در خوشبینانه ترین حالت بین سه و نیم تا چهارمیلیون کودک کار دارد، دیگر چندان از حجم بالای تعداد این کودکان بی آینده شگفت زده نخواهیم شد.
البته ناگفته نباید گذاشت که به گفته سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران ۷۵ درصد از کودکان کار، ایرانی نیستند و از افغانستان، پاکستان و اخیرا بنگلادش به ایران «ترانزیت» می شوند.گرچه این آمار چندان با اظهارات معاون اجتماعی سازمان بهزیستی در دو سال پیش همخوان نیست. «ابراهیم غفاری» در این باره اشاره کرده بود که بیش از ۶۰ درصد کودکان خیابانی، ایرانی هستند و زیر ۴۰ درصد آن ها افغانستانی هستند. اگرچه آمارها متناقض است، اما کدام وجدان انسانی وقتی بحث کودک خیابان به میان می آید، به ملیت آن ها توجه می کند؟
سازمان بهزیستی از وجود باندهای مختلفی می گوید که از کودکان کار بهره کشی می کنند
اما جدای از این بحث، وقتی اظهارات مدیر سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران را در کنار سخنان سه سال پیش وزیر بهداشت و درمان قرار می دهیم، معضلات کودکان کار در حوزه سلامت جسمی خود را بیشتر می نمایاند. «سیدحسن قاضی زاده هاشمی» سه سال قبل درباره معضلات کودکان کار به شیوع گسترده ایدز در میان این دسته از کودکان اشاره کرد و گفت:« متاسفانه آمار تعداد کل کودکان کار را در اختیار نداریم، اما بر اساس برآوردی که در یک تحقیق داشتهایم، میزان شیوع ابتلا به ویروس ایدز در بین کودکان کار معتاد، ۴۵ برابر کل جامعه است که آمار بسیار بالا و نگرانکنندهای است». درواقع بنا به اظهارات عالی ترین مقام بهداشتی کشور، جدای از بحث آزار و تجاوز جنسی، ما با پدیده «کودکان معتاد» نیز روبرو هستیم که خود حاکی از گسترده بودن این مشکل است. البته جای این پرسش نیز وجود دارد که از کجا معلوم که درصد گسترده شیوع ایدز در میان کودکان کار و خیابان، صرفا مربوط به بحث اعتیاد باشد و تجاوز جنسی در این میان به عنوان یکی از عوامل انتقال این ویروس مرگبار نقش بازی نکند؟
در واقع پرسش اساسی از مسئولان مربوطه این است که این کودکان از ثروت ملی کشور چه بهره ای برده اند و می برند؟ این کودکان که اینگونه کودکی خود را در خیابان ها و زیر سایه نگاه های سنگین یا ترحم بار از دست می دهند، براساس چه معیار و امیدی می توانند شهروندانی خوب برای جامعه باشند؟ کودکی که روز را با تکدی گری در خیابان سر می کند و شب آزار و تجاوز جنسی انتظار او را می کشد، چه آینده امیدبخشی را می تواند برای خود رقم بزند؟ آیا به روان متلاشی این کودکان اندیشیده ایم؟ آیا به این فکر کرده ایم آن ها قراراست روزی بزرگ شوند و عقده و حقارت و کم بینی و نفرت، یادگار دوران کودکی شان خواهد بود؟ در بند ۱۹ کنوانسیون حقوق کودک – که جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۲ به آن پیوست – آمده است که کشورهای طرف کنوانسیون باید تمام اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی را در جهت حمایت از کودک در برابر تمام اشکال خشونتهای جسمی و روحی، آسیبرسانی یا سوءاستفاده، بیتوجهی یا سهلانگاری، بدرفتاری یا استثمار به عمل بیاورند. پرسش اساسی این است که جمهوری اسلامی ایران چه اندازه در تحقق این نکته کامیاب بوده است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر