۱۳۹۹ مرداد ۵, یکشنبه

نرگس منصوری: گفتند به آقا توهین کرده‌اید، زنده نمی‌گذاریم‌تان




تاریخ ارسال 26.07.2020

«نرگس منصوری» یکی از ۱۴ زن کنش‌گری بود که «بیانیه ۱۴ نفر» را امضا کرد؛ بیانیه‌‌ مشهوری که امضا کنندگان آن خواستار استعفای «علی خامنه‌‌ای»، گذار از جمهوری اسلامی و تدوین «قانون اساسی» جدید شده بودند.












او که عضو «سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه» و فرزند یک جانباز شهید است، در شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی «ایمان افشاری» به اتهام «اجتماع و تبانی برعلیه امنیت کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به شش سال حبس تعزیری و دو سال ممنوعیت عضویت در احزاب و گرو‌های سیاسی محکوم شد.

علاوه بر نرگس منصوری، افرادی هم‌چون «شهلا جهان‌بین»، «فرنگیس مظلوم»، «فاطمه سپهری»، «زهرا جمالی»، «گیتی پورفاضل»، «حوریه فرج زاده» و «شهلا انتصاری» نیز از جمله زنان امضا کننده این بیانیه بودند که بازداشت و دادگاهی شدند.

او به «ایران‌وایر» می‌گوید به متن بیانیه‌‌ای که امضا کرده، باورمند است و نه تنها جرمی مرتکب نشده بلکه از حق اعتراض شهروندی‌‌ خود استفاده کرده است.

اساسا چرا بیانیه ۱۴ نفر را امضا کردید؟

– متن بیانیه از طرف دوستان پیشنهاد شد. من هم تجربه فعالیت صنفی داشتم و هم در حوزه حقوق زنان تلاش کرده و به این نتیجه رسیده بودم که با وجود وضعیت اسفبار جامعه، مطالباتم نمی‌توانند صرفا صنفی یا محدود به حقوق زنان باشند. احساس کردم آن‌چه جامعه ما نیاز دارد، مطالبات ملی در حوزه حقوق انسانی و چیزی فراتر از حقوق صنفی و جنسیتی است. این بیانیه به صراحت اعلام می‌کرد که با توجه به شرایط فعلی، جامعه ما هیچ چاره دیگری جز گذار از وضعیت موجود ندارد.

نسبت به عواقب آن آگاه بودید؟

– بله؛ با علم و آگاهی امضا کردم و می‌دانستم برخورد حاکمیت خشونت‌بار خواهد بود. همه ما فکر می‌کردیم در قبال هم‌وطنان‌ خود یک وظیفه انسانی داریم؛ این که این همه ظلم کنار گوش‌مان دارد رخ می‌دهد و ما باید کاری انجام بدهیم. ما خودمان را باعکس و مشخصات معرفی و آشکارا اعتراض خود را با نام و نشان‌مان اعلام و فکر کردیم با این اعتراض علنی، رعب و وحشت مطالبه خواهی را از مردم بگیریم و بگوییم که ما نمی‌ترسیم.

چه مدت بعد از امضای بیانیه بازداشت شدید؟

– ۱۴مردادماه بود که کلیپ امضای بیانیه را منتشر کردیم و من بیستم مرداد، یعنی شش روز بعد بازداشت شدم. با توجه به این که عضو سندیکای شرکت واحد بودم و آدرس مشخص داشتم، از طریق حراست شرکت واحد و مدیریت عامل آن‌جا با اطلاعات سپاه هماهنگ کرده بودند و ماموران لباس شخصی بدون داشتن حکم و با ایجاد رعب و وحشت در حضور همکاران و در سرویس محل کار، در حالی که با دخترم در حال گفت‌وگوی تلفنی بودم، من را بازداشت و به محل نامشخصی که از خانه‌های امن سپاه بود، منتقل کردند.

آیا مجبور به اعتراف بر علیه خودتان شدید؟

– خیر؛ موبایل را ریکاوری کردند و همه اطلاعات قدیم و جدید را از موبایل‌های‌ ما بیرون کشیدند و بر مبنای آن پرونده‌سازی کردند. با رفتارهای خشونت‌آمیز به من گفتند که از خط قرمزهایشان عبور و به «آقا» توهین کرده‌ام. تهدید می‌کردند که ما را زنده نمی‌گذارند و تاوان سختی بابت این اقدام خواهیم داد.

من سه روز در یک خانه امن بودم و بعد از آن به بند «دو الف» سپاه پاسداران در «اوین» منتقل شدم و ۲۰ شب هم در انفرادی این بند بودم.

آن روزها خبر اعتصاب غذای شما در رسانه‌ها مطرح شده بود.

– من حین مکالمه با دخترم بازداشت شده بودم و او به شدت دچار واهمه و وحشت شده بود و چون اجازه تلفن و اطلاع‌رسانی نمی‌دادند، مجبور شدم اعتصاب غذا کنم با این هدف که صدای دخترم را بشنوم. اعتصاب غذایم ۲۰ روز طول کشید. آن‌ها تهدید به اعدام می‌کردند. می‌گفتند همکاری و ابراز ندامت نکرده‌‌اید. به من می‌گفتند دیگر مطمئن باشم که صدای فرزندم را نمی‌شنوم و حکم اعدام خواهم گرفت. آخرین روزی که در بند دو الف بودم، شروع کردم به شعار دادن به حدی که حمله قلبی به من دست داد و خون‌ریزی معده کردم. علی‌رغم آن که در وضعیت اعتصاب غذا بودم، با این حال شبانه و بدون این که مرا برای درمان به بهداری بفرستند، به زندان «قرچک» منتقل کردند. در طول مسیر بین اوین و قرچک بین نیزارها ماشین را نیم ساعتی نگه داشتند و وانمود کردند که قرار است مرا بکشند و هیچ کس هم متوجه نخواهد شد.

چه مدت در زندان قرچک ورامین بودید؟

– چند روزی بیشتر نشد. وقتی به زندان قرچک رسیدم، دست از فریاد زدن برنداشتم. با مرگ بر دیکتاتور وارد زندان شدم. دختران جوانی را در طول مسیر راهرو می‌دیدم که خوشحالی از چشم‌هایشان دیده می‌شد. بعدها به من گفتند حرف دل همه آن‌ها را می‌زدم و خوشحال بودند که یک نفر سکوت آزاردهنده آن فضا را شکسته و حرف دل‌شان را زده است.

دادگاه‌های آن‌جا بیدادگاه واقعی هستند. دختری را به زندان آورده بودند که به خاطر حجاب توسط یک مامور مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در واقع این مامور بود که باید دادگاهی و زندان می‌شد و مورد بازخواست قرار می‌گرفت اما برای آزادی دخترک ۶۰ میلیون تومان مطالبه کرده بودند.

آیا در زندان قرچک اعتصاب غذایتان را شکستید؟

– در طول سه روز اقامتم در زندان قرچک، اعتصاب غذایم را حفظ کرده بودم. تصور می‌کنم از شرایط من ترسیده بودند چون مرا از زندان قرچک به دادسرا خواستند و بعد به بند «نسوان» اوین برگرداندند. وقتی به زندان اوین رسیدم، عملا تا یک هفته بی‌هوش بودم. تا حدود دو ماه بعد از آن هم در این زندان بودم تا در نهایت با قید وثیقه آزاد شدم.

در جریان دادگاه، اجازه دفاع داشتید؟

– کیفرخواست سنگینی علیه من صادر شده بود. در پرونده‌های سیاسی به نظر من قاضی تصمیم گیرنده نیست. تصمیم گیرنده اصلی در پرونده ما سپاه بود. قبل از این که به دادگاه بروم، خود بازجو از طریق زندانی‌ها برایم پیام می‌فرستاد که چون او پای مواضع خود ایستاده است، من گزارشی در پرونده‌‌اش خواهم نوشت که اگر اعدام نگیرد، حداقل ۲۰ سال حبس را بگیرد. جالب است که در جریان دادگاه هم همین تهدیدات را ادامه داد. بعدها نیز عنوان کرد من می‌روم اتهام جدید برایش دست و پا می‌کنم. شما می‌دانید که حضور بازجو و سربازجو در دادگاه، غیرقانونی است اما آن‌ها در دادگاه من حضور داشتند. متاسفانه اختیاراتی به سپاه اعطا شده است که نیروهای آن‌ خودشان را فراتر از قانون می‌دانند و هر جا که لازم باشد، مداخله می‌کنند.

آن‌ها تلاش می‌کردند نظر قاضی را برای تعیین قرار وثیقه تغییر بدهند و حتی وقتی قاضی قرار را صادر کرد، همان روز مرا آزاد نکردند و مقاومت کردند. در حالی که خانواده من پشت در زندان به مدت شش ساعت منتظرم بودند، به من خبر دادند که شما باید فردا بروید دادسرا چون از یک قرار آزاد شده‌اید ولی از قرار دیگر هنوز در بند هستید! وقتی پرسیدم جریان چیست، متوجه شدم همان تهدید بازجو برای ساخت و پاخت یک پرونده جدید عملی شده است و برایم یک پرونده جدید باز کرده‌‌اند تا نتوانم به راحتی با قرار وثیقه آزاد بشوم.

پرونده جدید بر پایه چه مصادیقی تشکیل شده بود؟

– برای پرونده جدید متوسل شده بودند به داد و فریادهای من. در زمانی که در بند دو الف بودم، می‌خواستند از ما ویدیو بگیرند و من معترض شده بودم که شما حق ندارید از ما کلیپ بگیرید. هنگامی که می‌خواستند مرا به بیمارستان منتقل کنند هم من در مقابل اجبار چادر سر کردن مقاومت کرده بودم. به دکترها سپرده بودند که به هیچ عنوان ننویسید که او به بیمارستان بیرون زندان نیاز دارد و زمان آزادی بابت همین پرونده دوم علاوه بر وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی، یک برگه التزام ۵۰ میلیونی هم صادر کردند و گفتند به محض آن که فعالیت کنید، پرونده شما باز خواهد شد و می‌توانیم سریع بازداشتت کنیم. به هر حال، به سختی به قرار وثیقه من تن دادند و شرط کردند که کسی حق ندارد گل و شیرینی بیاورد، استقبال کننده نباید داشته باشید و فقط باید سوار ماشین بشوید و سریع از محل زندان دور بشوید!

آیا شما از ایران خارج شده‌اید؟

– نه، من کماکان داخل ایران هستم و حکم مجازات زندانم را نوعی انتقام‌جویی بی‌دلیل می‌دانم که صرفا چون اظهار ندامت نکرده‌‌ام، برایم صادر شده است.

آیا حکم شما به مرحله اجرا رسیده است؟

– حکم من بدون آن که احضاریه به دستم رسیده باشد، به اجرا گذاشته شده است و من در این شرایط بیماری ترجیح دادم به فکر درمانم باشم. با این که فشارها به شدت افزایش یافته‌اند و بعد از نامه‌نگاری اطلاعات سپاه به واحد اتوبوس‌رانی شرکت واحد مبنی بر این که من علیه نظام اقدام کرده‌‌ام، حقوق و مزایا و بیمه درمانم قطع شده است. از سوی دیگر، با فشار اطلاعات سپاه دارند موضوع اخراج رسمی مرا دنبال می‌کنند. از همه مهم‌تر این که به فکر ضبط وثیقه‌‌ام که آپارتمان مادرم است، هستند.

زمان جنگ، امثال پدر من در مقابل دشمنان این مرز و بوم ایستادند. در طول هشت سال و در آن شرایط بد، ما پدرمان را نمی‌دیدیم و بعد که جنگ به پایان رسید، پدرم جانباز شیمیایی بود و در مسیر عقیده و باورش در نهایت جانش را از دست داد. با این که به علت تبعیض‌های مابین خودشان، او را شهید اعلام نکردند اما ما خودمان شاهد بودیم که پدرمان از چه دردی درگذشت و او را جانباز شهید می‌دانیم.

با توجه به این که خانم «سپهری» همسر شهید بودند یا شما دختر شهید هستید، آیا این موارد را در جریان رسیدگی به پرونده در نظر نگرفتند؟

– برخورد این‌ها با ما که اتفاقا از بابت جنگ آسیب دیده بودیم، بسیار بدتر بود. این‌ها به هیچ کس رحم نمی‌کنند. نه فقط خانم سپهری که همسر شهید است بلکه آقای «کمال جعفری» هم برادر شهید و جانباز است. آقای «عبدالرسول مرتضوی» که جانباز است و آقای «مهدوی‌فر» نیز همین‌طور و آقای «محمد نوری‌زاد» و «خواستار» را هم که خودتان بهتر می‌شناسید. برخورد این‌ها با ما بسیار بدتر بود. برایشان بسیار سنگین بود که ما وارد عرصه انتقاد و اعتراض شده‌ایم. اما من فکر می‌کنم دنیا باید بداند که الزاما خانواده شهید و خانواده جانباز موافق هر ستمی که در جامعه رخ می‌دهد، نیست. به من گفتند از چنین پدری چرا چنین دختری رشد کرده و دست به چنین کاری زده است. گفتم اتفاقا من راه پدرم را رفته‌ام. پدرم از میهن خود در مقابل دشمن خارجی دفاع کرد و من هم از مردم خود در مقابل دشمن داخلی دفاع می‌کنم. ما به ملت‌مان و به خواسته‌هایشان خیانت نکرده‌ایم بلکه کسی که خیانت می‌کند، آن‌ها هستند که جوان‌هایشان را سرکوب می‌کنند.

من در دادسرای اوین و در مقابل بازپرس پرونده‌ام هم گفتم اگر یک درصد نسبت به امضای بیانه شک داشتم- که نداشتم- وقتی این اعمال غیر انسانی بازجو و بقیه عوامل رسیدگی کننده به پرونده‌ام را می بینم و اخبار اختلاس گران چند میلیاردی را می‌شنوم، ایمان می‌آورم که کارم درست بوده است و برای مبارزه‌‌ام مصمم‌تر می‌شوم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر