۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

مرگ هولناک پسر ۲ ساله در جوی فاضلاب

مرگ هولناک پسر ۲ ساله در جوی فاضلاب

عقربه‌ها ساعت ١٠ شب هفدهم اردیبهشت‌ماه سال جاری را نشان می‌داد؛ بدر سجرات، همسر او و چهار فرزندش که چند ماه پیش ساکن روستای قلعه چنعان منطقه کوت عبدالله اهواز شده‌اند، مثل شب‌های قبل، مشغول حرف‌زدن و تماشای تلویزیون بودند. همه چیز آرام بود و خانواده سجرات در کنار هم لحظات پر از آرامشی را پشت سر می‌گذاشتند اما نمی‌دانستند کوچک‌ترین عضو خانواده خود را برای همیشه از دست داده‌اند.

بدر، پدر ارکان درباره شب حادثه می‌گوید: چند لحظه پس از بیرون رفتن حسین بود که متوجه شدم ارکان نیست. ابتدا فکر کردم با حسین به سوپرمارکت رفته است اما وقتی حسین به خانه آمد، خبری از ارکان نبود. وقتی از او پرسیدم ارکان کجاست، با تعجب گفت با من نیست و باید در کوچه باشد.

وقتی از حسین شنیدم ارکان را ندیده و با او نبوده است، شوکه شدم. از جایم بلند شدم و هراسان خودم را به کوچه رساندم. با فریاد اسمش را صدا می‌زدم. چشم می‌انداختم به این‌طرف و آن‌طرف شاید او را ببینم، اما هیچ خبری نبود. تا نزدیک سوپرمارکت هم رفتم، اما پسرم را ندیدم. خیلی ترسیده بودم و نفس کشیدن برایم سخت شده بود.

حتی برای یک لحظه چهره ارکان با آن خنده‌ای که همیشه روی لبانش داشت، از مقابل چشمانم محو نمی‌شد. مدام صدایش را در گوشم می‌شنیدم. فریاد می‌زدم و کمک می‌خواستم. درِ خانه همسایه‌ها را زدم و سراغ پسرم را گرفتم اما هیچکس از او خبری نداشت.

مقابل خانه ما جوی فاضلابی است که همیشه پر از آب و زباله است. مدتی قبل لوله‌ای که تقریباً این جوی را پوشانده بود، برداشتند و گفتند دوباره روی آن را می‌پوشانند اما جوی باز ماند. حسی به من می‌گفت ارکان داخل جوی آب افتاده است. روی زمین، به روی شکم خوابیدم و با دستانم داخل جوی آب را می‌گشتم. هر ثانیه دلشوره‌ای که به جانم افتاده بود، بیشتر می‌شد.

پس از برداشتن لوله‌ها، یک تکه بلوک مقابل جوی فاضلاب کنار خانه‌مان قرار دادند. وقتی به قسمت بلوک رسیدم، همان بلوکی که به عنوان پل از آن استفاده می‌شد، دلشوره‌ام بیشتر شد. دستم را زیر پل بردم و مشغول جست‌وجو شدم. ناگهان احساس کردم دستم به چیزی خورد. از آن چیزی که می‌ترسیدم به سرم آمد. ارکان، پسرم بود که آنجا در جوی فاضلاب و زیر بلوک گیر کرده بود. او را بیرون کشیدم؛ نفس نمی‌کشید. دنیا دور سرم می‌چرخید. فریاد می‌زدم و کمک می‌خواستم، اما هیچ فایده‌ای نداشت.

وقتی او را از جوی فاضلاب بیرون کشیدم و متوجه شدم نفس نمی‌کشد، خودم دست به کار شدم. تنفس مصنوعی دادم، ماساژ دادم، اما فایده‌ای نداشت. پسرم هنوز رمق داشت، با خودروی یکی از همسایه‌ها به بیمارستان سینا رفتیم. پزشکان تلاش کردند او را به زندگی بازگردانند اما او را برای همیشه از دست دادیم؛ همه زندگی‌ام رفت.

از آن روز تا به حال حتی یک مسئول هم به ما سر نزده است و هیچکس پاسخگوی این حادثه نیست. قبل از این حادثه، چندین‌بار به دهیاری مراجعه کردم و از آنها خواستم تکلیف این جوی‌های رها شده فاضلاب را روشن کنند اما هربار که می‌رفتم، می‌گفتند لوله نیامده، بودجه نیست. می‌دانم این حرف‌ها باعث نمی‌شود ارکان من به زندگی بازگردد اما نمی‌خواهم هیچ پدر و مادری مانند ما داغدار فرزندشان شوند. از دهیاری روستا شکایت کرده‌ایم و امیدوارم مسئولان پیگیر این حادثه شوند و اجازه ندهند که حق ما پایمال شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر