ذران در یکی از خیابانهای باقرشهر، متوجه صدای فریاد و درگیری مرد جوانی با یک دزد شدند که کمک میخواست. اما قبل از اینکه رهگذران خود را به مرد جوان برسانند، سارق نوجوان دست به چاقو شد و با ضربهای به مرد جوان از محل متواری شد.با تماس شاهدان، اورژانس و مأموران کلانتری 175 باقرشهر خود را به محل رسانده و مرد 31 ساله را به بیمارستان منتقل کردند، اما تلاش کادر درمان بینتیجه ماند و او تسلیم مرگ شد.
اواخر سال گذشته رهگذران در یکی از خیابانهای باقرشهر، متوجه صدای فریاد و درگیری مرد جوانی با یک دزد شدند که کمک میخواست. اما قبل از اینکه رهگذران خود را به مرد جوان برسانند، سارق نوجوان دست به چاقو شد و با ضربهای به مرد جوان از محل متواری شد.با تماس شاهدان، اورژانس و مأموران کلانتری 175 باقرشهر خود را به محل رسانده و مرد 31 ساله را به بیمارستان منتقل کردند، اما تلاش کادر درمان بینتیجه ماند و او تسلیم مرگ شد.
با گزارش این جنایت به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت، مأموران راهی محل شده و در بررسیهای میدانی یک برگ رسید پول در نزدیکی محل قتل پیدا کردند؛ برگهای که ظاهراً در جریان درگیری از جیب قاتل یا مقتول بیرون افتاده بود.
از سویی در بازبینی دوربینهای مداربسته محل جنایت و ادامه بررسیها مشخص شد مقتول در حال بازگشت از محل کارش در حال تماس تلفنی بوده که ناگهان پسری با کلاه و ماسک به سمت او رفته تا گوشی تلفن همراهش را سرقت کند، اما وقتی با مقاومت مقتول مواجه شد بین آنها درگیری فیزیکی رخ داد و از سویی قربانی این جنایت سعی داشت با داد و فریاد از رهگذران و کسبه کمک بخواهد. عامل قتل نیز که پسر نوجوانی بود وقتی خود را در دستان مقتول اسیر دید و رهگذران نیز در چند قدمی او بودند، برای اینکه دستگیر نشود دست به جیب شد و با چاقویی که به همراه داشت ضربهای به مرد جوان زد و از محل متواری شد.
در استعلامات صورت گرفته مشخص شد رسید دریافت پول متعلق به پسری 17 ساله به نام سروش است. بدین ترتیب با بهدست آمدن هویت متهم، تحقیقات نشان میداد او ساکن یکی از شهرستانهای مرکزی کشور است.پس از هماهنگیهای قضایی و شناسایی مخفیگاه پسر نوجوان، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و سروش را دستگیر کردند.
متهم پس از انتقال به اداره آگاهی تهران به قتل اعتراف کرد. او که از این جنایت بسیار ناراحت بود و مدام گریه میکرد در تحقیقات گفت: مدتی قبل در فضای مجازی با دختری آشنا شدم. الناز ساکن تهران بود و برای دیدنش راهی تهران شدم، اما از بخت بد کیفم را که مدارک شناسایی و پول هایم داخل آن بود به سرقت بردند؛ فقط یک برگه رسید بانکی داخل جیبم مانده بود.
او ادامه داد: در این شهر بزرگ بدون اینکه کسی را بشناسم، تنها و بیپول مانده بودم. از طرفی هم با الناز قرار داشتم و برای رفتن به محل قرار نیاز به پول داشتم. ناگهان به ذهنم رسید که یک گوشی سرقت کنم و با فروش گوشی سرقتی، کمی پول به دست بیاورم. من قصدم جنایت نبود، فقط میخواستم گوشی مقتول را بگیرم، اولین سرقتم بود اما وقتی با مقاومت او روبهرو شدم میخواستم فرار کنم که مقتول مرا محکم گرفت و اجازه نمیداد حتی فرار کنم. ناخودآگاه دستم داخل جیبم رفت و با چاقویی که همراه داشتم ضربهای به او زدم. از ترس دستگیری فرار کردم اما در این پنج ماه یک لحظه آرامش نداشتم و مدام کابوس میدیدم. حتی جرأت نکردم از گوشی تلفنی که سرقت کرده بودم استفاده کنم.
با اعتراف متهم نوجوان به جنایت، با توجه به سن متهم، پرونده برای رسیدگی به دادسرای اطفال ارجاع شد.